محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

به به چه اتاق قشنگیییییی!!!!!

سلام دخملی قشنگم محدثه جون؛ این روزا من و مامانی به همراه بابا حاجی و مامان جون حسابی سرمون گرمه و البته شلوغ، اگه گفتی برای چی دخملم؟ بذار برات بگم داریم یواش یواش یکی از اتاقهامون رو آماده ورود تک گل زندگیمون و بهترین هدیه ای که خداوند بهمون داده می کنیم. دخمل گلم انشاا... تا دو ماه دیگه به سلامتی قدم به دنیای زیبای خداوند بگذاری و زندگی من و مامانی رو هم از این شیرینتر و قشنگتر کنی. بوس بوس بوس ......   ...
18 فروردين 1391

یه خبرررررررر!!!!!

سلام عزیزم محدثه جون؛ یه خبر برات دارم؛ اگه گفتی چیه بابایی!؟ با مامانی و بابا حاجی و مامان جون و خاله فاطمه رفتیم برات یه تخت و کمد شیک و ناز صولتی خریدیم وای اگه ببینی!!!!!!!!!!!! دلمون آب ششششششششششششششد.... ...
14 فروردين 1391

خرید سیسمونی

محدثه جون: برات بگم توی ایام تعطیلات عید علاوه بر دیدوبازدید با باباجون و باباحاجی و مامان جون رفتیم بازار برات کلی خرید کردیم تازه علاوه بر خریدی که کردیم کلی هم باباحاجی و مامان جون از مکه برات خریدند. اما برات بگم چی خریدیم: لباسهای کوچولو و خوشگل و قشنگ، مامانی تا بیای اینارو بپوشی دلم آب می شه که قشنگم اسباب بازیهای قشنگ مثل عروسکهای خوشگل،لباسشویی جاروبرقی اتو و... قراره بعد که اومدی باهم بازی کنیم. وای!!!!!!! برات بگم از سرویس کالسکه اینقدر قشنگ و نازه مامانی باور کن من و بابایی دلمون آب شد. فقط مونده سرویس تخت و کمد که همین روزها میریم میخریم و به امید خدا اتاق خوشگلتو آماده میکنیم تا بیای. مامانی عکس وسایلت...
5 فروردين 1391

دید و بازدید عید نوروز

سلام دختر قشنگم محدثه جون از روز اول عید که رفتیم خونه باباحاجی و مامان جون که دایی جون هم اونجا بود و بعداز گرفتن عیدی (البته عیدی تپل) رفتیم خونه بابابزرگ مامانی و بعد رفتیم خونه آقاجون و مامان مرضی و عمو احمد و عمه الهام و دیگر بزرگترها. عمو محمد رفته شمال وقتی برگشت میریم راستی کلی عیدی هم گرفتی قشنگم. ...
3 فروردين 1391

نوروز 1391

سلام دختر قشنگم  عیدت مبارککککککککککککک    دختر نازم  من و بابایی خیلی خوشحال بودیم که امسال سال تحویل کنار ما بودی   شما هم بیدار بودی و همش شیطونی میکردی    ایشالله امسال سال خوبی برای همه باشه وشما هم صحیح وسالم بیایی تو بغل مامانی وبابایی    اینم هفت سین که  مامانی درست کرده بود                                            ...
3 فروردين 1391

سال نو مبارک دختر قشنگم

سلام دختر گلم الان که دارم برات می نویسم تقریبا 8 ساعت دیگه سال 90 به پایان می رسه و سال 1391 سالی که قراره عشق و زندگی مامانی و بابایی در ماه سومش به دنیا بیاد. قشنگمون محدثه جان. عیدت مبارررررررررررررررک ...
29 بهمن 1390

عذر خواهی

سلام دختر گل مامان و بابا عزیزم معذرت میخوام این چند وقته اینقدر سرمون شلوغ بود وقت نکردیم به وبلاگ قشنگت سر بزنیم. اخه دختر گلم اسباب کشی داشتیم امدیم خونه خودمون با پا قدم خوبی که داشتی، عزیزم ماخونه دار شدیم.قربون پا قدمت برم من که، با خودت به زندگیمون کلی برکت اوردی   ...
29 بهمن 1390

یا صاحب‌الزمان (عج)

(تقدیم به دختر کوچولوی عزیزم که من و مامانی در انتظار آمدنش لحظه شماری می‌کنیم) محدثه جان بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد بخوان دعای فرج را و نا امید مباش بهشت پاک اجابت هزار در دارد بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است خدای را، شب یلدای غم سحر دارد بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال مسافر دل ما، نیت سفر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد   ...
28 بهمن 1390

خوردن ماهي

سلام دختر نازم عزيز دل مامان امروز بالاخره بعد از گذشتن چند ماه تونستيم ماهي بخوريم.عسل مامان اخه از اول كه امدي تو دلم من از ماهي بدم امده بود تا اين كه امروز خونه مامان جون بوديم كه ماهي درست كرده بود دايي جون هم اونجا بود كه گفت بيا امتحان كن شايد تونستي كه بالاخره تونستيم ماهي بخوريم هورررااا .نوش جونت ماماني ...
28 بهمن 1390